عناصر عمده مدیریت وابستگی کودک، تقویت آن دسته رفتارهایی است که افزایش آنها مطلوب است و کاهش آن دسته رفتارهایی که افزایش آنها مطلوب نیست. از مدیریت وابستگی معمولا جهت تغییر رفتار کلی استفاده می شود. نظریه رفتارگرایی که زیربنای مدیریت وابستگی است چنین فرض می کند که رفتارهای مناسب و مثبت را از طریق پاداش می توان افزایش داد و یا حفظ کرد، بنابراین رفتارهایی که پاداش داده نشود، کاهش می یابند. در این روش، به کودک در صورت افزایش تماس با شئی و یا موقعیت مشکل ساز پاداش داده می شود که این پاداش ممکن است تحسین، توجه و یا هدیه باشد. تجزیه و تحلیل دقیق پیامدهای هراس ها، پاداش های ممکن برای رفتار مضطربانه را مشخص می سازد که در صورت لزوم می توان این پاداش ها را کاهش داد. به عنوان مثال ممکن است کودکی که از سگ می ترسد را هر بار که سگی نزدیکش باشد بلند کنند و در آغوش بگیرند که این کار باعث تشویق این رفتار ترس آور می شود. باید از هر واکنشی که امکان دارد تشویق کننده تلقی شود خودداری کرد. به هنگام کار کردن با کودکانی که از مدرسه می ترسند یک خصیصه مشترک برنامه مداخله گر آن است که مطمئن شویم ماندن در خانه پاداشی کمتر از رفتن به مدرسه را به دنبال دارد. این امر مستلزم آن است که والدین و مراقبین کودک هر روز برنامه ای ارائه دهند که شامل تکالیف مدرسه است و نه دربرگیرنده کارهای تفریحی همچون تماشای تلویزیون، بازی کردن و یا خرید. با توجه به روحیه هر کودک باید کارهای تفریحی و مورد علاقه او را کنار گذاشت.
 
رویکردهای شناختی: رویکردهای شناختی بر اساس تعامل میان احساس، تفکر و رفتار ساخته می شود و در آن از تغییرات حاصل در فکر کردن جهت تأثیرگذاری بر رفتار و احساسات استفاده می شود. إلیس Ellis (1970) اظهار داشت که غالب اضطراب ها و مشکلات از افکار غیر منطقی نشأت می گیرد که همانا پایبندی به باورها و اعتقاداتی است که منطقی و یا ممکن نیستند. مشخصه باورها و اعتقادات غیرمنطقی اغلب عبارتند از، اظهارات همراه با تأکید به خود، همچون «من همیشه باید با ادب باشم»، «من هیچ وقت نباید دیر برسم»، یا پیش بینی پیامدهای فاجعه آمیز، همچون «اگر بی ادب باشم پدر و مادرم از من متنفر میشوند و بعد دنیا به آخر میرسد». اگر بخواهیم برای نوجوانانی که دچار هراس شده اند از رویکردی منطقی و احساسی استفاده کنیم باید رویداد و یا موقعیتی را که به موفقیت کنونی منجر شده است و فرد را گرفتار پیش بینی و یا گفت وگو با خود کرده است، مشخص کنیم. از طریق بررسی صحبت های فرد با خودش، غالبأ تشخیص باورهای غیرمنطقی ممکن می شود. باید یک سری اظهارات منطقی «با خود» و تلفیقات مثبت تنظیم شود تا جایگزین اظهارات غیرمنطقی شود و یا آنکه از باورهای منطقی تر و عقلایی تر حمایت کنند. به عنوان مثال امکان دارد کودکی که از سگ می ترسد باورش آن باشد که «اگر سگی مرا گاز بگیرد می میرم». باورهای عقلانی تر آن است که «اگر سگ مرا گاز بگیرد دردآور است» و «غالب سگ‌ها فقط در صورتی گاز می‌گیرند که تحریک شوند».
 
پذیرش اجتماعی برای کودکان و جوانان بسیار مهم است. دوستی‌های نزدیک و روابط علت و معلولی برای کودکان یک شبکه حمایتی فراهم می سازد که در آن خود را مؤثر دانسته و هویت خود را به عنوان جزیی از یک گروه اجتماعی پایه ریزی کنند.

سیلورمن Silverman (1995) و همکارانش، با ۱۴۱ پسر و ۱۳۲ دختر ۷ تا ۱۲ سال، که در فلوریدا به مدرسه می رفتند، مصاحبه کردند. آنها نتیجه گرفتند که همکلاسی ها، باعث ایجاد حس پذیرش و تعلق در کودکان می شوند، در عین حال دوستی های نزدیک باعث ایجاد صمیمیت، وفاداری و حمایت های احساسی است.
 
از سه سالگی به بعد، کودکان شروع به ایجاد روابط دوستانه با کودکانی خارج از جمع خانواده می کنند. آنها از این که از محیط‌های اجتماعی طرد شوند و یا نادیده گرفته شوند احساس ناراحتی و اضطراب می کنند؛ از این رو رفتارهایی چون عدم پذیرش و تعدی در آنها شروع می شود. تنهایی و قطع رابطه، با حرکت سریع کودک به سمت تشکیل دوستی های جدید و متفاوت، مدت کوتاهی به طول می انجامد. بخشی از احساسات مربوط به روابط تمام شده منجر به ایجاد افسردگی، زودرنجی، عصبانیت، تنفر و سرزنش خود خواهد شد. این به نوبه خود می تواند بر خودباوری و احساس شایستگی تأثیر منفی بگذارد و در زمان طولانی، مشکلات دائمی قبلی با مشکلات بعدی درهم آمیخته، ایجاد سازگاری و ارتباط می کنند و مشکلات دو چندان می شود.

در این بخش ما یک رفتار ضداجتماعی را که در میان کودکان و نوجوانان مدارس گسترش یافته است و به آنها احساس طردشدگی و مورد تعدی واقع شدن میدهد را مورد بررسی قرار میدهیم، این عکس العمل ضد اجتماعی، پرخاشگری است. ماهیت رفتارهای پرخاشگرانه گوناگون است و می تواند جسمانی، گفتاری و یا روانی باشد. این رفتارها ممکن است آشکار یا پنهان باشند، آنها را می توان در دو بعد دسته بندی کرد؛ کلامی که شامل مستقیم و غیرمستقیم است و غیرکلامی. رفتار پرخاشگرانه می تواند حتی بین دو نفر رخ دهد اگرچه اغلب در گروه‌های بزرگ تری اتفاق می افتد. تعریف های واقعی از تحقیقات چند نفر محقق اهل اسکاندیناوی سرچشمه می گیرد .
 
منبع: مشاوره و حمایت از کودکان در برابر ناملایمات، سونیا شارپ و هلن کاوی، ترجمه: دکتر سوسن آقاجانبگلو، صص112-107، نشر ورجاوند، تهران، چاپ دهم، 1391